من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم ...
برای همیشه بهارم ...

خدایا منو هیچوقت از بهشتم دور نکن ...
خدایا خونمون بوی بهشت میده
قالی خونمون بوی بهشت می ده
آخه مامان صبح تا شب روی این قالی راه میره
خدایا منو هیچوقت از بهشتم دور نکن ...
 
بهشت زیر پای مادرم نیست مادرم بهشته
 زیر پاش جهنمیه که من برایش ساختم
به بهشت نمیرم اگه مادرم اونجا نباشه ...
 
 
بدن انسان می تونه تا 45 واحد درد رو تحمل کنه.
اما زمان تولد، یک زن تا 57 واحد درد رو احساس می کنه
این معادل شکسته شدن همزمان 20 استخوانه!
مادرتون رو دوست داشته باشید
مـرا مـحـاکـمـه کـنـيـد ...
مـرا مـحـاکـمـه کـنـيـد !
نـه ، نـه...! مـرا بـي مـحـاکـمـه اعـدام کـنـيـد !!!
مـن عـمـريـسـت خـاطـره مـي سـوزانـم !
شـيـون و زاري سـرقـت مـي کـنـم !
تـا دلـت بـخـواهـد خـود زنـي مـي کـنـم !
امـا از هـمـه مـهـم تـر و بـدتـر ...
سـال هـاي سـال اسـت دارم آرزو دفـن مـي کـنـم !
مـن قـاتـلـم ...! مـرا بـي مـحـاکـمـه اعـدام کـنـيـد ...!
مرا به فنجانی چای گرم دعوت کن...
مرا دعوت کن
به فنجاني چاي...
دستانم را حلقه خواهم کرد به دور گرمای فنجانم
و خیره خوام ماند به دانه های برف..
مرا به قدری آرامش دعوت کن
و سکوت
دستانم را به دستانت دعوت کن
مرا به چند قدم روی برف مهمان کن
و صدای فشرده شدن برف زیر گامهایمان...
مرا ببر..
دستانم را بگیر و ببر
تو را به خدایت
مرا به فنجانی چای گرم دعوت کن...
بچه که بودیم ...

شاید ما به سرعت از بچگیمون دور شدیم
 کوچیک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم؛
حالا که بزرگیم با چه دلهای کوچیکی
 کاش دلامون به بزرگی بچگی بود
 کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم
 کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود
 کاش قلب ها در چهره بود ...












